عینک ...
... از جنس من نیست
خارج از من است
جا می ماند، کثیف می شود
گُم می شود، مستهلک می شود
با عمل لیزیک ...
... عینک از جنس چشمم می شود
همیشه همراهم می شود:
دیگر جا نمی ماند وگم و کثیف و مستهلک نمی شود.
آیا عملی، فرمولی یا اکسیری سراغ دارید که ...
... این چشم لیزیک شده ی تنم را
... این اعتبار بانکی و ثروت بیرون از تنم را
... این دانایی های اندک درون ذهنم را
... این دلخوشی ها، انگیزه ها و زیبایی های بیرون از جانم را
هم جنس جانم کند تا همیشه ...
... همراهم بمانند
... جایی یا زمانی جا نمانند و
... گم وکثیف و مستهلک نشوند؟
آیا سراغ دارید؟