آیا در انباشتن ها /اندوختن ها /آموختن ها/.... ، اولویتها را رعایت می کنیم؟
آیا شاخصی برای رتبه بندی اولویت ها داریم؟ آیا شاخص رتبه بندی اولویتهایمان درست است؟
آیا انباشتن ها /اندوختن ها / آموختن ها حد کفایتی دارد؟
انباشته ها/ اندوخته ها/ آموخته ها/.... را بالاخره می خواهیم صرف چه کنیم؟
آیا در بدست آوردن نعمت های جدید، نعمتهای قدیم را پامال نمی کنیم؟
ألْهاکُمُ التَکاثُرُ (فی) |
.............. |
(عنْ) |
............. |
|
الأموال |
(عنْ) |
المالک |
|
الاولاد |
(عنْ) |
الخالق |
|
التَّکَلُّم |
(عنْ) |
........... |
|
التَعَلُّم |
(عنْ) |
الخدمه |
|
النوم |
(عنْ) |
......... |
|
الأکل |
(عنْ) |
..... |
|
النعمه |
(عنْ) |
الشکر |
|
..... |
(عنْ) |
..... |
|
العمل |
(عنْ) |
التعقل |
|
التعقل |
(عنْ) |
العمل |
|
الحَسَن |
(عنْ) |
الأحسَن |
|
المهم |
(عنْ) |
الأهم |
|
الدنیا |
(عنْ) |
الآخره |
|
اللهو |
(عنْ) |
الله |
به چه سرخوش می شویم؟ صندلی/خوردن/خواندن/خفتن/شهوت/ شهرت/ ثروت/ ....؟
....قَدْ جَاءکُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُّبِینٌ
اللَّهُ نُورُالسَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ .....
أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکْرِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ
....وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ
...فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنزَلْنَا
چرا دقیقا همه ی آن چیزهایی که قرار است ما را به جایی ببرد برای ما طبیعی(عادی) شده است؟
عقول از کارکرد افتاده اند یا آیات؟ که نه عقول آیات را می فهمند و نه آیات عقول را هدایت می کنند؟
ما خارج از حوزه هدایت آیاتیم ؟ یا آیات خارج از حوزه دغدغه های عقلی ما ؟
إِنَّ فِی ...
... خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ
... وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ
...وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ
... وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاء فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٍ
... وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَیْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ
لآیَاتٍ
لِّقَوْمٍ یَعْقِلُون 164 بقره
1 ) بخل چیست؟ بخیل کیست؟
2) جود چیست؟ جواد کیست؟
فَمِنکُم مَّن یَبْخَلُ وَمَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ(47-38) ( برخى از شما بخل مىورزند و هر کس بخل ورزد تنها به زیان خود بخل ورزیده)
امام علی(ع) : خذوا من اجسادکم فجودوا بها على انفسکم و لا تبخلوا بها عنها، فقد قال الله سبحانه: 'ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم' و قال تعالى: 'من ذا الذى یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له، و له اجر کریم' = از جسم و تن خویشتن بگیرید و بر جان خود بیفزائید در این کار بخل نورزید که خداوند فرموده است: 'اگر خدا را یارى کنید او شما را نصرت مى دهد و قدمهایتان را ثابت نگه مى دارد'. [ محمد- 7. ] و نیز فرموده است: 'کیست که به خداوند قرض دهد؟ تا خداوند به او چند برابر عطا کند و براى او پاداش بى عیب و نقصى قرار دهد'. [بقره- 245. ] "خطبه ى 183".
چمدانش
را بسته بودیم
با خانه سالمندان هم، هماهنگ شده بود
یک ساک هم داشت با یک قرآن کوچک،
کمی نان روغنی، آبنات قیچی و کشمش
چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی
گفت: مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم
یک گوشه هم که نشستم
نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه !
گفتم: مادر من، دیر میشه ، چادرتون هم آماده ست، منتظرند
گفت: کیا منتظرند ؟ اونا که اصلا منو نمیشناسند ! و ادامه داد:
آخه اونجا مادرجون، آدم دق میکنه ها، من که اینجا به کسی کار ندارم
اصلا، اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه ؟ حالا میشه بمونم ؟
گفتم: آخه مادر من، شما داری آلزایمر می گیری
همه چیزو فراموش می کنی
گفت: مادر جون، این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم، قبول
تو چی ؟ تو چرا همه چیزو فراموش کردی دخترکم؟!
خجالت کشیدم، حقیقت داشت، همه کودکی و جوانی ام
و تمام عشق و مهری را که نثارم کرده بود، فراموش کرده بودم .
اون بخشی از هویت و ریشه و هستی ام بود،
و راست می گفت، من همه را فراموش کرده ام .
زنگ زدم به خانه سالمندان، که نمی رویم
توان نگاه کردن به خنده نشسته برلب های چروکیده
و نگاه مهربانش را نداشتم، ساکش را باز کردم
قرآن و نان روغنی و ... همه چیزهای شیرین دوباره در خانه بودند
آبنات قیچی را برداشت
گفت: بخور مادر جون، خسته شدی هی بستی و باز کردی
دست های چروکیدشو بوسیدم و گفتم:
مادر جون ببخش، حلالم کن، فراموش کن
اشکش را با گوشه رو سری اش پاک کرد و گفت:
چی رو ببخشم مادر، من که چیزی یادم نمی یاد
یعنی شاید فراموش میکنم ! گفتی چی گرفتم ؟ آل چی ...
جل الخالق، چه اسمهایی می زارن این دکترا، روی درد های مردم
طاقت نگاه بزرگوار و اشک های نجیب و موی سپیدش را نداشتم
در حالیکه با دست های لرزانش، موهای دخترم را شانه میکرد
زیر لب میگفت:
من که ندارم ولی گاهی چه نعمتیه این آلزایمر!!
آدم های ساده را دوست دارم همان ها که بدی کسی را باور ندارند، همانهای که برای همه لبخند دارند، همان هایی که همیشه هستند، برای همه هستند.آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت هاتماشا کرد. آدم های ساده را دوست دارم بوی ناب آدم می دهند ساده که می شوی همه چیزخوب می شود خودت، غمت،مشکلت،غصه ات،هوای شهرت، آدم های اطرافت، حتی دشمنت. یک آدم ساده که باشی برایت فرقی نمیکند که تجمل چیست که قیمت تویوتا لندکروز چند است فلان بنز آخرین مدل ، چند ایربگ دارد مهم نیست نیاوران کجاست شریعتی و پاسداران و فرشته و الهیه کدام حوالی اند رستوران چینی ها گرانترین غذایش چیست ساده که باشی همیشه در جیبت شکلات پیدا میشود همیشه لبخند بر لب داری بر روی جدولهای کنار خیابان راه میروی زیر باران ، دهانت را باز میکنی و قطره قطره مینوشی آدم برفی که درست میکنی شال گردنت را به او میبخشی ساده که باشی همین که بدانی بربری و لواش چند است کفایت میکند نیازی به غذای چینی نیست آبگوشت هم خوب است ساده که باشی آدم های ساده را دوست دارم بوی ناب آدم می دهند.
منبع:خبر
آنلاین
www.mousavichalak.ir