حکایت های حکمت آموز
حکایت ها و مثل ها گاهی سرشار از معارف عمیقی هستند آنها به زبانی شیرین و جذاب لطایف عمیقی را یاددآوری می کنند، بهره گیری از آنها در گفتار و نوشتار علیرغم انتقال معانی عمیق به مخاطب، او را به وجد می آورد و سرشار از سرور می کند.
هدف از این بخش وبلاگ جمع آوری مجموعه ای از لطیفه ها، قصه ها و حکایت های حکمت آموز با اهداف ذیل است :
o بهره گیری از آنها در تعاملات اجتماعی
o بهره گیری از انها در گفتار و نوشتار
o طراحی قصه هایی برای کودکان که هم متناسب با معارف و حکمتهای اسلامی باشد و هم کودکان به سهولت با آنها ارتباط برقرار کنند.
شما هم می توانید حکایت های حکمت آموزی که شنیده یا دیده اید را به اشتراک بگذارید.
حکایت اول :
آیا تا به حال از مریض بودن دیگران عصبانی شده اید؟
روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی
ناراحت بود.
علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد :
در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.
سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟
مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.
سقراط پرسید: اگر در راه کسی را می
دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد.
آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟
مرد گفت: مسلم است که هرگز دلخور نمی
شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.
سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟
مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و
سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.
سقراط گفت: همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی، آیا
کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست ؟
بیماری فکری و روان نامش "غفلت" است. و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد.پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر.بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است.